جوئن رولینگ، خالق هری پاتر که بیشتر با نام مستعارش “جی کی رولینگ” شناخته می شود، در ۳۱ ژوئن سال ۱۹۶۵ در شهر کوچکی به نام یِیت در انگلستان متولد شد. او نام مستعارش را با کنار هم گذاشتنِ حرف اولِ اسم خود و حرف اول اسم مادربزرگش “کتلین” انتخاب کرد. پدر او، پیتر جیمز رولینگ، در شرکت اتومبیلسازیِ رولز رویس به عنوان مهندس کار میکرد و مادرش، آن رولینگ، زنی نیمه اسکاتلندی و نیمه فرانسوی بود که به عنوان تکنسینِ ابزارِ آزمایشگاهی کار میکرد. والدینِ جوئن هر دو در لندن به دنیا آمده و در هجده سالگی با یکدیگر ازدواج کرده بودند. در سال ۱۹۶۹ زمانی که جوئن چهار ساله بود، خانوادهاش به روستایی در اطراف وینتربورن نقل مکان کردند.
سری کتابهای “هری پاتر” به ۷۳ زبان دنیا ترجمه شده و بیش از ۵۰۰ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رسیده است. همچنین فیلمهای ساخته شده بر اساس این کتابها، دومین فیلم پرفروش در طول تاریخ است. اینها کلماتِ جوئن رولینگ، نویسندهی پرفروشترین سری کتابِ تاریخ است:
از هر نظر که بهش فکر میکردم، بزرگترین شکستی بودم که میشناختم.
جوئن دختری کوچک با خلاقیتِ وسیعی بود، همیشه در حال تصور کردنِ قصهها و داستانهای جدید. او اولین قصهاش را در شش سالگی نوشت. این داستان در موردِ خرگوشی به نامِ “خرگوش” بود، که آبله مرغان گرفته بود و دوستانش، از جمله زنبوری به نام “خانم زنبور”، به عیادتش آمده بودند. خواهر کوچکِ جوئن اولین کسی بود که داستانهایش را میشنید. جوئن کودکی شاد و آرامی را در کنار پدر و مادر مهربان و خواهر دوست داشتنی و مادربزرگِ خوش اخلاقش گذراند، و از این جهت میتوان گفت جزو کودکان خوش شانس دنیا بود. در سنین چهار تا پنج سالگی، جوئن علاقهی شدیدی به کتاب خواندن پیدا کرد، و دلیل اصلی آن مادرش بود. مادرِ او کتاب های زیادی برای دخترهایش می خواند، طوری که بعد از مدتی جوئن همهی آن داستان ها را از حفظ برای خواهرش تعریف می کرد.
در پانزده سالگی، مشکلات جوئن آغاز شدند. در ابتدا مادربزرگِ عزیز او جان خود را از دست داد و سپس روابط او با پدرش در جهت منفی جلو رفت و همچنین مادرش بیمار شد. درمانها تاثیر مثبتی بر بیماریِ او نداشتند و هر سال حالِ او وخیمتر میشد. برای جوئنِ جوان، بیماریِ مادرش بزرگترین شوکِ زندگیش بود. پس از فارغالتحصیل شدن از مدرسه در سال ۱۹۸۳، جوئن رولینگ تصمیم گرفت در دانشگاه آکسفورد تحصیلاتش را ادامه دهد. او با وجود قبولی در امتحان ورودیِ این دانشگاه به دلایلی در آکسفورد ثبتنام نکرد و در عوض در دانشگاه اگزتر در جنوب غربیِ انگستان در رشتهی زبان شناسی مشغول به تحصیل شد.
در سال ۱۹۸۶ جوئن مدرک کارشناسی خود در رشتهی زبان فرانسه و ادبیات کلاسیک از دانشگاه اگزتر گرفت، و فارغالتحصیل شد. پس از فارغالتحصیلی، به لندن نقل مکان کرد. در تابستان سال ۱۹۹۰، دوست پسرِ رولینگ به شهر منچستر نقل مکان کرد، و جوئن برای کمک کردن به او در پیدا کردن آپارتمان چند روز را در منچستر گذراند. هنگامیکه او برای برگشتن به لندن در قطار نشسته بود، ایدهی هری پاتر اولین بار به ذهنش خطور کرد. او به یاد ندارد که دقیقاً چه چیزی این ایده را در ذهنش ایجاد کرد، اما در همان قطار توانست تصویرِ پسر کوچکی که به مدرسهی جادوگری میرود را تصور کند. داستانی درمورد پسری که از جادوگر بودن خود خبر ندارد، تا وقتی نامهای از مدرسهی جادوگری به دستش میرسد. جوئن به محض رسیدن به خانهاش در لندن، پشت میزش نشست و شروع به کار کردن کرد. مطالعه زندگینامه مشاهیر و شرکت در دوره هوش هیجانی مدرسه کسب و کار آیا میتواند به ما در یافتن مسیر درست کمک نماید.
فوت مادر و افسردگی
نوشتن کتاب هری پاتر به سرعت پیش می رفت، تا ۳۰ ام دسامبرِ سال ۱۹۹۰، روزی که مادر جوئن در ۴۵ سالگی فوت کرد. جوئن شش روز پیش از فوت مادرش به دیدنِ او رفته بود اما متوجهِ وخامتِ حالش نشده بود. مرگ مادرش، جوئن را به افسردگیِ شدیدی دچار کرد. نه ماه پس از فوت مادرش، جوئن تصمیم گرفت برای شروع کردنِ یک زندگیِ جدید به پرتغال مهاجرت کند. او آنجا معلمِ زبان انگلیسی شد. او یک سال و نیم پس از مهاجرتش به پرتغال، با جورج آرانتس، خبرنگار پرتقالی آشنا شد و در ۱۶ اکتبر سال ۱۹۹۲ آن ها با یکدیگر ازدواج کردند.
جوئن سه فصل اولِ کتاب هری پاتر را در این دوران نوشت. او همچنین در ۲۷ جولایِ سال ۱۹۹۳ دخترش جسیکا ایزابل رولینگ آرانتس را به دنیا آورد. چند ماه پس از به دنیا آمدن دخترشان، جورج که از محل کار اخراج شده بود، جوئن را کتک زده و همراه با دخترش از خانه بیرون کرد، و بدین ترتیب ازدواج جوئن و جورج خیلی زود خاتمه یافت. در پایان ۱۹۹۳ جوئن در بدترین شرایط روحی زندگیاش قرار داشت و از نظرش بزرگترین شکستی بود که تا به حال وجود داشته است. از همسرش جدا شده بود، شغلی نداشت و با پول بسیار کمی که داشت به سختی میتوانست از پس هزینههای خودش و دختر کوچکش بر بیاید.
در این دوره رولینگ به افسردگی حاد که به آن اختلال تکانه فردی گفته میشود دچار شد و حتی زمانهایی به خودکشی فکر میکرد. حالت روحی و افکارش بعدها ایدهی شخصیت “دیوانه ساز”ها را به او داد، شخصیتهایی که در کتاب سوم او معرفی شدند. دیوانهسازها موجوداتی بودند که از شادی تغذیه میکردند و بدترین خاطرات فرد را به یادش میآوردند و در نهایت، روحِ او را از دهانش بیرون میکشیدند، طوریکه از آن پس فرد به صورتِ یک کالبدِ بی روح به زندگی ادامه میدهد، اما در واقع زنده نیست. رولینگ افسردگی را اینطور تجربه کرده بود. او در زمانهایی که برای قدم زدن با دخترش از خانه خارج میشد و پس از به خواب رفتن جسیکا در کافهای مینشست و قهوه مینوشید، به نوشتن کتاب هری پاتر میپرداخت.
اتمام نگارش و تلاش برای چاپ
پس از پنج سال نویسندگی، رولینگ در سال ۱۹۹۵، پس از پانزده بار بازنویسی، نوشتنِ کتاب اول هری پاتر با نام “هری پاتر و سنگ جادو” را به پایان رساند. او میگوید از وقتی کتاب اول را نوشت، میدانست که میخواهد کلِ داستانش را چگونه خاتمه دهد. پس از تمام شدنِ کتاب، او داستانش را برای خواهرش دایان تعریف کرد و او عاشق این داستان شد. حمایتِ دایان از هری پاتر به جوئن قوت قلب لازم را داد تا کتابش را نزد انتشاراتیها ببرد. همهی انتشاراتی هایی که نسخه کتابش را دریافت کردند به او گفتند “این کتاب زیادی طولانی است”، “برای کودکان زیادی سخت است” و “کودکان از این داستان خوششان نمیآید”.
در این مرحله جوئن رولینگ فکر میکرد هرگز موفق به چاپ کتابش نمیشود. تنها تشویقهای خواهرش بودند که باعث شدند او یک نسخه از کتابش را برای کریستوفر لیتل، نماینده ادبی معروف، بفرستد. او علاقهای به کتاب کودکان نداشت، به همین دلیل نسخه را بدون مطالعه در کشوی میزش قرار داد. کارمند جوانِ او که علاقهی زیادی به خواندن انواع کتاب ها داشت، نسخهی اولیهی کتاب را مطالعه کرد و آنقدر از آن خوشش آمد که آن را برای بازنگری بارِ دیگر روی میز رئیسش قرار داد. لیتل اینبار کتاب را خواند و تصمیم گرفت از آن حمایت کرده و به رولینگ در پیدا کردن یک انتشارات کمک کند.
او این کتاب را برای ۱۲ انتشارات فرستاد، و همهی آن ها پیشنهادش را رد کردند. در سال ۱۹۹۶، زمانی که رولینگ کاملاً از چاپ کتابش ناامید شده بود، بری کانینگهام در انتشارات بلومزبری در لندن، قبول کرد که کتابش را چاپ کند. دلیلِ او برای قبول کردن کتاب این بود که دختر هشت سالهاش که به او در انتخاب کتابهای کودکان کمک میکرد، فصل اول کتاب را خوانده و بلافاصله فصل دومش را درخواست کرده بود. در ژوئن سال ۱۹۹۷، انتشارات بلومزبری اولین جلد کتابهای هری پاتر را با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه چاپ کردند. ۵۰۰ نسخه از آن هم در کتابخانهها پخش شد. امروزه هر نسخهی چاپ اولِ کتاب هری پاتر و سنگ جادو، بین ۲۵ هزار دلار و ۴۰ هزار دلار ارزشگذاری میشود. دوره مفید دیگری که به شما کمک میکند تا در مسیر درست گام بردارید شرکت در دوره توسعه فردی مدرسه کسب و کار آیا است.
پنج ماه پس از چاپ این کتاب، جوئن رولینگ اولین جایزهاش را برای نوشتنِ آن دریافت کرد و آن جایزهی شرکت نستله بود. در فوریه، در کمال ناباوری این کتای جایزهی بهترین کتاب کودکان سال انگلستان را برنده شد. در اوایل سال ۱۹۹۸، انتشارات اسکولستیک در آمریکا حق چاپ آن را به قیمت ۱۰۵ هزار دلار خریده و این کتاب را در آمریکا هم منتشر کرد. به گفتهی رولینگ، او پس از شنیدنِ این خبر “تقریباً سکته کرد”.
اولین کاری که رولینگ پس از دریافت این پول کرد، خریدن آپارتمانی در آیدنبورگ، و نقل مکان به این آپارتمان به همراه دخترش بود. جوئن در این زمان برای اولین بار توانایی خریدن عروسکهای مختلف برای دخترش را پیدا کرده بود. در سال ۱۹۹۸ کمپانی برادران وارنر حق ساخت دو فیلم اولِ کتاب را به قیمت ۱.۵ میلیون دلار خرید.
رولینگ تاکید شدیدی داشت که بازیگران انتخاب شده برای شخصیتهای هری پاتر حتماً انگلیسی باشند، و برادران وارنر این درخواست او را پذیرفتند. جوئن رولینگ در ۳۰ ام دسامبر سال ۲۰۰۷ برای نوشتنِ پایانِ سری کتابهای هری پاتر به آپارتمانش در آیدنبورگ بازگشت، و پس از نوشتن آخرین جملهی آخرین کتاب، به گفتهی خودش طوری گریه کرد که تنها پس از مرگ مادرش گریه کرده بود. در مصاحبهای با اوپرا وینفری رولینگ گفت که کتابهایش را مدیون مادرش است، چون اگر عشق به مادرش آنقدر شدید نبود که پس از مرگ او تا مرز جنون پیش برود، کتابهای هری پاتر هیچوقت نوشته نمیشدند.
امروزه هری پاتر برندی است با ارزش ۱۵ میلیارد دلار. آخرین ۴ جلد کتابِ این سری هرکدام رکوردِ جهانی پرفروشترین کتابهای تاریخ را شکستند. جوئن رولینگ اولین نویسندهای است که با نوشتنِ کتاب موفق شد در لیست میلیاردرهای جهان قرار بگیرد. او در سال ۲۰۰۴ بعنوان دومین ثروتمندترین زن در زمینههای رسانهای در لیست میلیاردرهای جهانِ فربز قرار گرفت. او همچنین تنها فردی است که به علت پولی که به خیریههای مختلف داده است، از لیست میلیاردرهای جهان حذف شده است.
درود و خدا قوت
بسیار عالی بود
بی نهایت سپاسگزارم از لطف و محبت و مهربانی تون